سلامی به عشق سلامی به انتظار سلامی به باران چشمان یار به بودن، نبودن، سکوت به دشت تب آلوده بی قرار * کجایید خواب های پریشان من که من ماندم و درد دوری یار ... ندارم کنون جز شب و پنجره برای رهایی رهی جز فرار * بیا باز کن پنجره های این خانه را که شاید ببینم گهی سرو وگاهی چنار * و شاید بیاید از آن دورها صدای خوش بلبلی یا که سار
* کنون من همانم که روزی تو را نشستم به پای وفا داری و انتظار * تو آن دور دست و من اینجا فقط کنار دو خط شعر و یک شمع تار * نگفتی که آهم بگیرد تو را تو ای نازنین دلبر و دلشکار * نگفتی که اشکم شود آتشی بسوزاندم در شب تیره تار * نگفتی که دستی بیاید ز بام غرور بچیند گل خنده های بهار * ... کجایید خواب های پریشان من؟

نظرات شما عزیزان:
|