بیا ای مرگ امشب راحتم کن سخت دلگیرم
ملول از ننگ هستی هستم و از زندگی سیرم
اگرجان از تن انسان چو بیرون رفت میمیرد
ندارم جانی اندر تن چرا آخر نمیمیرم
گریزانی چرا ای مرگ ای صیاد دام افکن
شکارآمد به پای خود چه غم داری بزن تیرم
بیا دستم به دامان تو دستم را بگیر امشب
وگرنه انتقام زندگی را از تو میگیرم
بیا و دست بردار ای فلک از بازی جانم
ورق برگشت بازنده تویی در دور تقدیرم
اگرچه عمر کوتاهم برای عاشقی کم بود
بیا ای زندگی بگذر دم آخر ز تقصیرم
نظرات شما عزیزان:
|