رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زده ایی در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه `پيشه می گرفت
نظرات شما عزیزان:
باران
ساعت23:14---25 دی 1390
دلم لرزید و بغضم شکست احسنت
دعا میکنم در مهر يزدان جاوید باشی
پریشاد
ساعت12:36---22 مهر 1390
☼شیرین☼
ساعت20:35---7 مهر 1390
سلام دوست وبت خیلی قشنگه از قالبش خیلی خوشم اومد امیدوارم موفق باشی
|