به تو می اندیشم ... به تو و صداقت گفتارت به تو و شجاعت بیانت خاموش نشو نازنین...
من به تو می اندیشم... به تو و فرسنگها فاصلهء میان من و تو.. به تو و شاید سالها انتظار میان من و تو.. تو را در آغوش ندارم اما گرمای درونت را با تمامی وجود حس میکنم از من گریزان نشو نازنین...
به تو می اندیشم... به تو و راه جاودانگی من راه بس دراز است پا برهنه از تمامی موانع میگذرم ،تمامی دردها را به جان میخرم، تا تو را دریابم ، تا جاودانه شوم.........تو را دریابم و جاودانه شوم جاوید باش نازنین...
به تو می اندیشم... به تو و چشمانت که هرگز توان در بر گرفتن تو را در من ندید، به چشمانی که هرگز شور دیدن تو را و تاب ماندن برای تو را در من ندید بینا باش نازنین من ...
روز و شب ،خواب و بیدار، به تو می اندیشم... و به دست هایت که روزی مرا با خود میبرد تا رویاهایم را ببینم نازنین... گلی قرمز در دستم انتظار لطافت دستان تو را میکشد و چشمانم انتظاردیدن خندهء لبهای تو را دارد... قوی باش و بجنگ پیروزی از آن ماست....جاودانگی از آن ماست آری من به تو می اندیشم.... به صداقت کلامت که دوست داشتن را زمزمه کرد و به شجاعت بیانت که آواز بودن را با صدایی بلند خواند
به تو می اندیشم و نیرویی که مرا باقی نگه داشت قوای بودن و جاودانگی را زمزمه کن نازنین ...
وبدان که من همیشه و همه جا به تو می اندیشم و اندیشهء من تنها دارایی من است
لحظه دیدار شاید آنی دگر باشد دوستت دارم نازنینم...................
نظرات شما عزیزان:
|